از دستت خسته شدم
روز دوشنبه که از سرکار اومدم کیانارو خوابوندم و رفتم خونه مامانی که شام درست کنم، وقتی کیانا از خواب بیدار شد همراه مامانی و مرضیه اومدند. اما نمی دانم دختر گلی به خاطر اینکه سرما خورده یا دندوناش، خیلی اذیت می کنه و جیغ می زنه ، ساعت حدود 9 شب بود که واقعا کلافه شده بودم و کیانا همچنان داشت به جیغ زدناش ادامه می داد، حسابی دعواش کردم و گفتم : بسه دیگه چقدر جیغ می زنی از دستت خسته شدم و سریع رفتیم خونه، وقتی وروجک دید عصبانی هستم سعی کرد که بخنده و من هم بخندم و قضیه تموم بشه. روز سه شنبه سرکار بودم، مامانی زنگ زده و می گه کیانا عروسکش رو برداشته و بهش می گه از دستت خسته شدم، پاشو برو مدرسه. این قدر خندیدم و اصلا باورم نمی شد ک...