کیاناکیانا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

کیانا زندگی مامانی و بابایی

از دستت خسته شدم

  روز دوشنبه که از سرکار اومدم کیانارو خوابوندم و رفتم خونه مامانی که شام درست کنم، وقتی کیانا از خواب بیدار شد همراه مامانی و مرضیه اومدند. اما نمی دانم دختر گلی به خاطر اینکه سرما خورده یا دندوناش، خیلی اذیت می کنه و جیغ می زنه ، ساعت حدود 9 شب بود که واقعا کلافه شده بودم و کیانا همچنان داشت به جیغ زدناش ادامه می داد، حسابی دعواش کردم و گفتم : بسه دیگه چقدر جیغ می زنی از دستت خسته شدم و سریع رفتیم خونه، وقتی وروجک دید عصبانی هستم سعی کرد که بخنده و من هم بخندم و قضیه تموم بشه. روز سه شنبه سرکار بودم، مامانی زنگ زده و می گه کیانا عروسکش رو برداشته و بهش می گه از دستت خسته شدم، پاشو برو مدرسه. این قدر خندیدم و اصلا باورم نمی شد ک...
15 اسفند 1391

زیارت قبول

  عمه زهرا و بی بی رفته بودند مشهد. من و بابایی زنگ زدیم و زیارت قبول بگیم و کیانا هم مشغول بازی بود. عمه گفت گوشی رو بدید به کیانا ، وروجک اومده گوشی رو گرفته و می گه سلام، زیارت قبول. عمه این قدر ذوق کرد و قربون صدقش رفت، بعد می گم کیانا به عمه بگو سوغاتی بیار، کیانا هم می گه عمه سوغاتی، عمه می گه برات جی بیارم کیانا هم جواب می ده: شوکولات. الهی قربون دختر گم بشم که این قدر قانعه، می گم کیانا بگو سوغاتی بزرگ بیار، کیانا هم برای عمه اش تکرار می کنه. جیگرتو مامان بخوره عزیزم.
14 اسفند 1391

می می رو دوستش دارم

  توی این ماه همه فکر به این موضوعه که چه جوری کیانای گلم رو از شیر بگیرم و حسابی استرس دارم. چند روزی که به کیانای عزیزم می گیم کیانا خانوم دیگه بزرگ شدی و نباید می می بخوری می می اخ، اولش حسابی جیغ کشید ولی بعدش این موضوع رو به شوخی گرفت . وقتی بهش می می میدم می گه می می اخ ولی بعد ریز ریز می خنده و این قضیه رو به شوخی رد می کنه ، اما نبات مامان دو سه روزی که وقتی بهش می گه می می دیگه نخور اخه، دو دستی می می رو می گیره و می گه دوستش دارم ، می گم چند تا ، می گه هزار تا. حالا موندم چه جوری از شیر بگیرمش و وقتی هم این طوری حرف می زنه اصلا دلم نمی یاد. اما تو خیلی وروجکی قند عسل. ...
6 اسفند 1391

بابا برون نون بخر گرسنمه

  قند عسل مامان کم کم داره جمله بندی رو یاد می گیره. روز پنج شنبه از خواب بیدار شد و چون شب قبلش اصلا شام نخورده بود حسابی گرسنش بود. یک دفعه چشمش رو باز کرد و نشست و گفت: بابا برون نون بخر گرسنمه . این قدر من و بابایی ذوق کردیم و جیغ کشیدیم که خود وروجک هم به وجد اومده بود و ذوق می کرد. خیلی دوستت دارم جیگر گوشم .
6 اسفند 1391

لالا روی دست مامان

  کیانای گلم این قدر این روزها شیرین شده که واقعا دوست ندارم تموم شه و هر روز که می یام سرکار دوست دارم زودتر برم خونه و پیش دختر گلم باشم. خدایا از تو بسیار سپاسگزارم که دختری به این نازی به من عطا کردی. شبها که وروجک مامان شیر می خوره بعد از اینکه حسابی خورده و خسته شده یک دفعه با سرعت سریع می می رو ول می کنه و می چرخه و و به من تکیه می ده، واقعا این حس خیلی لذت بخشه و احساس می کنم که دختر نازم من رو تکیه گاه و مایه آرامش خودش می دونه ، دوباره بعد از چند دقیقه دستم رو می گیره و اولش چند تا بوس می کنه بعد می گیره بغلش و می خوابه، وقتی می خوابه من هم حسابی نازش می کنم و قربون صدقش می رم و خلاصه با هم حسابی عشق می کنیم. &n...
2 اسفند 1391

کیانا ....

  از کارهای شیرین دیگه کیانا جونم این که وقتی یک چیزی رو برای خودش می خواد حتما اولش می گه کیانا بعد اسم اون کار رو می یاره. مثلاً وقتی خوابش می یاد می گه کیانا لالا ، وقتی می خواد لباسش رو عوض کنه می گه کیانا لباس عوض، زمانی که شیشه می خواد می گه کیانا شیر یا کیانا چایی. همه زندگی منی وروجک که این قدر زبون می ریزی و دوست داشتنی هستی. خیلی دوستت دارم عزیزم.
29 بهمن 1391

یادگرفتن اسامی

  دختر ناز و قشنگم چند روزی می شه که یاد گرفته وقتی ازش می پرسی اسامی رو این طور جواب می ده: اسم مامان : می گه فاطنه (_فاطمه) اسم بابا: اکر (اکبر) اسم مامانی: عصد (عصمت) وای خدا چقدر وقتی می گه همه ذوق می کنیم. قربونش بشم که این قدر باهوشی گل مامان
29 بهمن 1391
1