سفر رشت
پنجم اردیبهشت با بابایی و عمه زهرا ار سرکار که اومدیم آماده شدیم برای سفر به رشت. ساعت 7 از خونه حرکت کردیم اما این قدر ترافیک بود که ساعت 4:30 صبح رسیدیم. دلمون خیلی برای زن عمو معصومه، محسن و احسان تنگ شده بود. خدا را شکر کیانا جونم توی راه آروم بود و اذیت نکرد. بابایی زودتر رفت اما ما امروز تصمیم داریم عصر آش درست کنیم و بـه اتفاق دوستان بریم بیرون . ان شاءالله که خوش بگذره.