غصه خوردم
خونه مامانی توی آشپزخونه بودم و کیانا اومد پیشم. بدون مقدمه یک دفعه گفت: مامان جون ، گفتم: جانم، گفت: پارسال که شیمی درمانی می کردی، من این قدر غصه خوردم که نگو، واقعا فکر کردم که اشتباه شنیدم ، گفتم: چی می گی عزیزم، گفت: پارسال که تو شیمی درمانی می کردی من این قدر غصه خوردم. خیلی زود بغلش کردم و بوسیدمش و گفتم : خدارو شکر دیگه مامان خوب شده و نمی ره شیمی درمانی و دیگه نمی خواد غصه بخوری. بعد که مامان عصمت از بیرون اومد گفتم: کیانا خانوم برای مامانی تعریف کن که چی گفتی ، وقتی برای مامان عصمت تعریف کرد مامانی گریه کرد و گفت: الهی فدای بچم بشم که دیگه خوب شده و نمی ره شیمی درمانی، الهی فدای کیانای عزیزم بشم و من و کیانارو...
نویسنده :
ماما فاطمه
15:50