کیاناکیانا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

کیانا زندگی مامانی و بابایی

چرا یواش حرف می زنید

1393/8/3 15:50
نویسنده : ماما فاطمه
556 بازدید
اشتراک گذاری

 

طبق قراری که مامان با زن عمو اشرف گذاشت قرار شد شب جمعه بریم و صیغه محرمیت خونده بشه تا دایی حسین و نسرین با هم محرم بشوند.

وقتی که رفتیم و نسرین اومد احوالپرسی کیانای گلم خیلی قشنگ دستش رو آورد جلو و دست داد و گفت سلام زن دایی نسرین .

بعد از اینکه صیغه خونده شد منتظر موندیم تا بابا اکبر اومد و آخر شب برگشتیم خونه.

صبح دایی حسین رفت دنبال نسرین و قرار شد روز جمعه مهمون زن دایی نسرین مهمون مامان عصمت باشند.

من و مامان عصمت داشتیم توی آشپزخونه مقدمات ناهار رو آماده می کردیم و کیانا هم پیش دایی حسین و نسرین نشسته بود.

کیانا هم خیلی دوست داشت که مدام کنار دایی حسین و نسرین باشه و  یک دفعه دیدیم که گفت: دایی حسین چرا یواش حرف می زنید؟؟؟ بعد از  شنیدن این حرف همگی    و بعد  تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد  و کیانا هم طبق معمول    شکلک های شباهنگShabahang  .

بعد از شام هم که دایی حسین می خواست نسرین رو برسونه همراه دایی علی رفتند و کیانا حسابی گریه   کرد و گفت دایی حسین نره و خلاصه چون قرار بود توی کوچه عروس بیارند به هوای عروسی ساکتش کردیم و بعد من و کیانا توی حیاط  و آخر شب هم عروس اومدش شـ ـكلـك هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـهو توی کوچه حسابی بزن و برقص کردند و رفتند.

پسندها (2)

نظرات (2)

سعیده
20 آبان 93 8:22
خدا براتون حفظش کنه چقد این دخملتون شیطونه مادر واقعاً، این قدر کارهاش بامزه است که دوست دارم بخورمش.
چهل...
5 آذر 93 20:43
من هم خدا رو شکر می کنم که دوستم سلامتیش را بدست آورد . عزیزم کیانا جون ماشالا بچه خیییلی با درکی . خدا حفظش کنه واقعا خدارو شکر. بله ماشاءا...خیلی درکش بالا هستش و خیلی مواقع کارهایی می کنه و یا حرفهایی می زنه که اصلا باورت نمی شه بچه توی این سن این جور مسائل رو می فهمه.ممنون از نظرات شما دوستان عزیزم.