کیاناکیانا، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 23 روز سن داره

کیانا زندگی مامانی و بابایی

ماجراهای عروسی مهدیه

1394/3/6 14:39
نویسنده : ماما فاطمه
951 بازدید
اشتراک گذاری

کیانا عاشق آرایش کردنه مخصوصاً رژلب که می گه لرژب و وقتی می زنه واقعا حس خوبی داره.
روز جمعه عروسی مهدیه بود و من رفتم آرایشگاه هم برای آرایش صورت و هم موهام رو سشئوار کشیدم و کیانا هم دوست داشت که موهاش رو ببافه که خانم آرایشگر جلوی موهاش رو مثل تل براش بافتش و اومدیم خونه که حاضر بشیم و بریم عروسی.

کیانا خانم گفت که مامان من و آرایش می کنی و گفتم باشه چشم. اول گفت برام سایه بزن و چون رنگ لباسش سفید بود می گفت سایه سفید بزن که براش زدم و بعد هم براش رژ لب زدم و لباسشهاش رو تنش کردم و آماده شد.

خودم هم سریع داشتم حاضر می شدم که دیدم از توی کیفش آینه اش رو درآورده و می خواد خودش رو ببینه و خیلی دوست داشت ببینه با سایه چه شکلی شده :10:اما وقتی به خودش نگاه می کرد چون چشماش باز بود سایه اش رو خوب نمی دید و خیلی بامزه دوتا چشمش رو محکم بهم فشار می ده تا ببینه که سایه اش چه شکلی شده :57:و اصلا متوجه نمی شد که وقتی هر دوتا چشمات بسته باشه نمی تونی ببینه . واقعا من از خنده ترکیده بودم و دوباره چشماش رو باز کرده که باز خودش رو ببینه و اصلا نمی دونست چه جوری نگاه کنه که قشنگ سایه اش رو ببینه:hanghead:.

عاشقتم عزیز دلم که این قدر نازی .

پسندها (1)

نظرات (3)

هما
9 خرداد 94 11:18
خوب مادر خوب یه عکس از چشای بسته بچه می گرفتی نشونش می دادی وقت نبود و داشتیم با عجله حاضر می شدیم
مامان دینا
22 تیر 94 0:04
خاطرات جالبی دارین ولی چرا کیانا جون عکس نداره عکس زیاد داره اما به زودی توی وبش هم می ذارم. ممنون که بهمون سرزدی عزیزم.
سعیده
15 شهریور 94 10:27
قوبونه اون شیرین زبونیا و زبل بازیهاش حسابی شیرین زبون و زبل شده که اصلا باورت نمی شه. ممنون که نظر دادی خاله جونم.