چرا یواش حرف می زنید
طبق قراری که مامان با زن عمو اشرف گذاشت قرار شد شب جمعه بریم و صیغه محرمیت خونده بشه تا دایی حسین و نسرین با هم محرم بشوند. وقتی که رفتیم و نسرین اومد احوالپرسی کیانای گلم خیلی قشنگ دستش رو آورد جلو و دست داد و گفت سلام زن دایی نسرین . بعد از اینکه صیغه خونده شد منتظر موندیم تا بابا اکبر اومد و آخر شب برگشتیم خونه. صبح دایی حسین رفت دنبال نسرین و قرار شد روز جمعه مهمون زن دایی نسرین مهمون مامان عصمت باشند. من و مامان عصمت داشتیم توی آشپزخونه مقدمات ناهار رو آماده می کردیم و کیانا هم پیش دایی حسین و نسرین نشسته بود. کیانا هم خیلی دوست داشت که مدام کنار دایی حسین و نسرین باشه و یک دفعه دیدیم...
نویسنده :
ماما فاطمه
15:50